ياسمن و متينياسمن و متين، تا این لحظه: 21 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

یاسمن و متین جوجه های من

تشکر از دوستان گلم

سلام دوستهای گلم ،ازتون بینهایت ممنونم که جویای حالم بودید،شکر خدا خیلی بهترم،تا اینجا که جواب آزمایشها و سونوهام خوب بوده و اگه جواب سونوی هفته ی آینده هم خوب باشه دیگه مشکلی ندارم جز کمی عوارض جانبی که  اون هم به لطف خدا حل میشه،باز هم از لطف بیکرانتون ممنونم و همتون رو دوست دارم و میبوسمتون...... ...
4 خرداد 1390

مادرم

خداوند لبخند زد و از لبخند او زن آفریده شد عشق یعنی مادر صبر یعنی یک زن مهر یعنی دختر نور یعنی خواهر هر چه هستی عشق یا صبر،مهر یا نور روزت مبارک ...
4 خرداد 1390

نفرت

چهره زشت نفرت معلم یک کودکستان به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند . او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید ، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند. فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به کودکستان آمدند . در کیسهء بعضی ها 2 بعضی ها 3 ، و بعضی ها 5 سیب زمینی بود. معلم به بچه ها گفت : تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند . روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده . به علاوه ، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند . پس از...
11 ارديبهشت 1390

آفرینش زن

    از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت. فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا اين همه وقت صرف اين يکی می فرماييد ؟ خداوند پاسخ داد : دستور کار او را ديده ای ؟ او بايد کاملا" قابل شستشو باشد، اما پلاستيکی نباشد. بايد دويست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جايگزينی باشند. بايد بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذاي شب مانده کار کند. بايد دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جايش بلند شد ناپديد شود. بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشيده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند. و شش جفت دست داشته باشد. فرشته از شنيدن اين هم...
11 ارديبهشت 1390

تولد

گلهاي ماماني ببخشيد كه دير به دير ميام،آخه اين هفته آجي جوني امتحان داشت و ماماني هم بايد درس ميخوند. دوشنه هفته گذشته ۲۹/۱ تولد ۶ سالگي حسين پسر عموتون بود،كه همه ي خانواده دور هم جمع بودند،شب خوبي بود مخصوصا براي متين،چون حسين رو خيلي دوست داره و همش ميگفت تولد پسر عموممممممممم قربون پسر حرف گوش كنم برم كه مثل يه آقا رفتار ميكنه.....                                              ...
4 ارديبهشت 1390

حاضر جوابي متين

متينم: چند روز پيش خيلي اذيتم كردي و من هم دعوات كردم ، گفتي:منو دعوا نكن                                           جواب دادم:اگه بزرگ بشي ؛بچت اذيتت كنه تو دعواش نميكني؟گفتي: نه بهش ميگم عزيزم نكن،گفتم :اگه خيلي اذيت كنه و هي بهش تذكر بدي و كار خطرناك بكنه چي؟گفتي :نه من اصلا دعوا نميكنم،ميگم قربونت برم،پسرم، دخترم اين كار خطرناكه ،بعد مواظبش ميشم،منم گفتم :باشه حالا كه اينطوره اگه بعدها ببينم بچه ات رو دعو...
4 ارديبهشت 1390

بيماري متين

پسر مامان: از شب جمعه تا امروز حالت بد بود،جمعه شب يكمي تب كردي و از درد دلت شكايت ميكردي،تا صبح با خاله پاشويت ميكرديم و دلت رو مالش ميداديم ،صبح يكم تبت اومده بود پايين اما حال نداشتي،ظهر كه بابا اومد آجي جون رو برديم مدرسه بعد تو بانك چندتا كار داشتيم كه بايد انجام ميشد ،تو هم همش غر ميزدي و ميگفتي بريم خونه!!!!!!! هر چي بهت ميگفتم چيزي ميخواي برات بخرم ميگفتي:نه،رفتيم نهار بخوريم ام تو بجز چندتا دونه سيب زميني و نوشابه چيزي نخوري،خلاصه خورده و نخورده بلند شديم اومديم بيرون و برديمت دكتر.... دكتر بعد از معاينه گفت كه ميكروب وارد معدت و رودت شده،چند تا آمپول و دارو برات نوشت،وقتي خانم پرستار ميخواست ...
29 فروردين 1390