بازگشت عشق پسملكم
متينكم: دوشنبه هفته گذشته يعني ۲۲ بعد از يه ماه تعطيلي بردمت مهد،خيلي خيلي خوشحال بودي،نيمه شب همش از خواب بيدار ميشدي ومپرسيدي: ساعت چنده؟صبح نشده؟!!!خلاصه صبح هم زودت از من بيدار شدي و با ذوق مشغول آماده شدن،همش هم ميگفت :ديگه اذيت نميكنم،پسر گل ميشم.... وقتي رسيديم به مهد،از خوشحالي يه ۵ دقيقه مبهوت مونده بودي ،بعد شروع كردي به ديده بوسيييييييييي چند ساعت بعد كه اومدم دنبالت ،صدام كردي و با اون لبخند و چشمهاي موذيت در گوشم گفتي:مامايي ببين محدثه اومدهههههههههههه...... &n...
نویسنده :
مامانی
13:40