خرید عید
مامانی برگشت...............جوجوهای مامانی
دیروز(جمعه)بالاخره طلسم شکسته شد و رفتیم خرید اون هم چه خریدی!!!!
زندایی و دایی هم اومدن.جوجه طلای عمه هم که جای خودشو داره
کلی گشتیم و گشتیم تا بالاخره بعداز ۷-۶ ساعت پیاده روی و خستگی یه
کفش برای تو یاسی جونم و یه مانتو هم برای زن دایی خریدیم....
اوه !! این همه خرید رو کی میخواد جا به جا کنه!!!!!!!!!!
مامانیا:
بگم از قیمتها که الکی الکی فضایی بودن و مدلها و جنسهاشون هم که نور
الا نور!!!!!!!! خلاصه فعلا که همین جا کاتش کردیم تا ببینیم آقای پدر دوباره کی
فرصت میکنه ما رو سرافراز کنه......انشاالله سال ۹۰!!!!!!!!!!!!
راستی بگم از کلوچه کوچولو.....
جیگرتو بخورم عمه ای که فقط میومدی بغل من و تا بابا یا مامان میخواستن بگیرنت گریه میکردی و داد میزدی:
عمی.....دویا.........بیا بیا (عمه........رویا.........بیا بیا)
نازتو برم که میدونی عمه چقدر دوست داره................