آرزوهای متین
متینی جونم
چند روزی بود که نتونستم از تو بنویسم چون هم تو مریض بودی هم گرفتار کارهای آجی جون
بودم. اما امروز صبح که آجی رو فرستادم مدرسه فرصت رو غنیمت شمردم تا جبران کنم
فینگیل مامان
دیروز بعد از چند روز استراحت رفتی مهد وقتی میخواستم ازت جدا شم یواشی بهم گفتی:
مامانی شماره تلفن محدثه رو از خانم مربی میگیری(آخه هفته گذشته که رفتیم خونه مامان
جون دایی محمد پرسید از محدثه چه خبر کفتی دیگه نمیاد بعد دایی گفت خوب بهش زنگ بزن
که گفتی شمارشو ندارم من کوچولو ام بعد دایی گفت به مامانیت میگم از خانمتون بگیره)
و من هم با عشق نگات کردم و پرسیدم :میخوای چیکار؟ گفتی آخه دایی گفته بود......
از مهد که برگشتی همش یه چیزی زیر لبت تکرار میکردی پرسیدم چی میگی:گفتی:
(یا ایه یا حیوم) گفتم یعنی چی؟گفتی نمیدونی ذکر روز دوشنبه ست دیگه و من تازه متوجه
شدم که میگی :یا حی یا قیوم
تازه یه شعر جدیدم یاد گرفته بودی:
ای ایران/ ای پرز پر گهن/ ای خاکت سر چشمه کنم و.......
چند روز پیش شبکه تی وی پرشین یه کلیپ جدید از منصور نشون داد که ترکی بود و تو از اون
روز تا حالا روزی ۲۰ بار کلیپشو میذاری نگاه میکنی و میخونی و اگر هم حواست نباشه باهاش
شروع میکنی به رقصیدن اون هم چه قررررررررییییییییی
تو بیشتر از آجی جون به یاد گرفتن زبان ترکی و انگلیسی علاقه داری خدا کنه بزرگتر هم که
شدی این علاقه رو حفظ کنی و البته کوشش
راستی مامانی
تو به کامران و هومن خیلی علاقه داری به طوری که شاید تو الویتهای ۵ یا ۴ باشه و وقتی تلوزیون
اونها رو نشون میده تو اجازه نمیدی ما شبکه ی دیگه ای رو نگاه کنیم اسم خودت رو گذاشتی
هومن (چون موهاش کوتاهه) به آجی جون هم میگی کامران(چون موهاش بلنده)
پریشب بابایی که از سر کار اومد داشت کیفش رو مرتب میکرد و همچنین پولهاشو جابجا میکرد
یه دفعه تو اومدی ذوق کردی و با خوشحالی گفتی :آهان حالا دیگه پولدار شدیم دیگه من
میتونم برم پیش کامران و هومن......
الهی مامان دورت بگرده که تو چه آرزوهای کوچولویی داری
قشنگم
مثل اینکه داری از خواب بیدار میشی من دیگه تمومش میکنم تا تو بلند نشدی فعلا بای
دوستتون دارم بهونه های زندگی مامانی