ياسمن و متينياسمن و متين، تا این لحظه: 21 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

یاسمن و متین جوجه های من

تنبيه متيني

سلام مامايي ديشب اين مطلب رو نوشتم اما به لطف ايرانسل ،اينترنتمون قطع شد و دوباره كاري..... ديروز چهار تايي رفتيم كه ماماني سونوش رو تكرار كنه كه دكتر نبود، بعد تصميم گرفتيم كه بريم كمي خريد و گردش اما امان از تو متينك..... همش غر ميزدي خسته شدم،گرسنمه،بريم شهر بازي،من اينو ميخوام و اونو ميخوام... و از همه بدتر اينكه چند بار دستم رو ول كردي و غيبت زد و ما دنبالت ميگشتيم اين عادت بد رو چند وقتيكه پيدا كردي و بدون اجازه ميري اينور و اونور.... خلاصه به خاطر تمام اذيت و آزارات از بابا خواستم كه كمي بترسونتت،چون بدجوري كلافمون كرده بودي و چند باري هم جواب منو رو داده بودي و توي شهربازي هم كلي اذيت كردي خلاصه ...
7 تير 1390

نياز به دعا

سلام ،دوستهاي خوبم،اين روزها من يه مشكلي برام پيش اومده كه به دعاي همتون احتياج دارم ، بخاطر همين موضوع اصلا حوصله هيچ كاري رو ندارم ،فقط گاهي ميام و محبتهاي شما عزيزان رو پاسخ ميدم،بازهم از همتون ممنونم     ...
5 تير 1390

تبريك روز پدر

بي علي در جسم هستي روح نيست بي علي شرع نبي را نوح نيست بي علي اصل عبادت باطل است بي علي هر كس بميرد جاهل است بي علي تقوا گلي بي رنك و بوست بندگي همچون نماز بي وضوست.... پيشاپيش روز پدر و مرد را به همه ي پدران و مردان زحمت كش تبريك ميگويم باباي صبور و عزيزم    از همين جا از صميم قلبم و با تمام وجودم دستان پر مهرت رو ميبوسم و ميخوام بهت بگم كه تو بزرگترين و بهترين راهنماي من توي زندگيم بودي و اگر راهنماييهاي تو نبود شايد من اينيكه حالا هستم نبودم... وتو علي عزيزم   بابت تمام مهربونيهات ازت ممنونم و تا نفس دارم قدر دل پاكت و ...
30 خرداد 1390

تولد متینی

  اوج شکوه یک زن ٬ زیبا لحظه ایست که طنین دلنواز گریه نوزادش....اورا مادر خطاب میکند      عزیزم تولدت مبارک    تولد تولد توووووووووووولدت مبارک پسر گلم پنجمین بهار زندگیت سراسر عشق و سعادت باد عزیزم تو ١٥/٣ به دنیا اومدی اما چون اون روز تعطیله و اکثرا نیستن ،من و باباجی جشن تولدت رو با کمی تاخیر روزپنج شنبه ١٩/٣ جشن گرفتیم که همه بتونن بیان تا توی شادی ما شرکت کنن جشن خوبی بود و تو از صبح که بیدار شدی مدام سوال میکردی پس مهمونها کی میان؟ وقتی هم گه اومدن مدام میگفتی :پس کیک رو کی میبریم و کادوها رو باز میکنیم؟!...
24 خرداد 1390

کادوی روز مادر

دیروز روز مادر بود،یاد آور از خود گذشتن و ایثار همه ی مادرها...... دیروز بعداز ظهر با متین و یاسی رفتیم بیرون،و قرار شد بابایی هم یکی دو ساعت دیگه به ما ملحق بشه،قبل از اینکه از در بیرون بیاییم بابا ،شما دوتا رو صدا کرد و یه چیزی در گوشتون گفت!!!! خلاصه رفتیم مرکز خرید و مثل همیشه متینی شروع کرد به نق زدن که خسته شدم، گشنمه، الان پارک تموم میشه!!!!!و تو یاس گلم هم همش بهش میگفتی ساکت شو دیگه سرم رفت، اونم در جوابت میگفت:کجا رفت؟!!!!! همینطور که داشتیم مغازه ها رو نگاه میکردیم من از یه لباس خوشم اومد و رفتم قیمتش رو پرسیدم و اومدم بیرون،بعد یاسی گفت :مامان لباسه قشنگه؟خوشت اومد؟گفتم آره و رفتم که ...
4 خرداد 1390

تشکر از دوستان گلم

سلام دوستهای گلم ،ازتون بینهایت ممنونم که جویای حالم بودید،شکر خدا خیلی بهترم،تا اینجا که جواب آزمایشها و سونوهام خوب بوده و اگه جواب سونوی هفته ی آینده هم خوب باشه دیگه مشکلی ندارم جز کمی عوارض جانبی که  اون هم به لطف خدا حل میشه،باز هم از لطف بیکرانتون ممنونم و همتون رو دوست دارم و میبوسمتون...... ...
4 خرداد 1390

مادرم

خداوند لبخند زد و از لبخند او زن آفریده شد عشق یعنی مادر صبر یعنی یک زن مهر یعنی دختر نور یعنی خواهر هر چه هستی عشق یا صبر،مهر یا نور روزت مبارک ...
4 خرداد 1390

نفرت

چهره زشت نفرت معلم یک کودکستان به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند . او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید ، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند. فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به کودکستان آمدند . در کیسهء بعضی ها 2 بعضی ها 3 ، و بعضی ها 5 سیب زمینی بود. معلم به بچه ها گفت : تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند . روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده . به علاوه ، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند . پس از...
11 ارديبهشت 1390

آفرینش زن

    از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت. فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا اين همه وقت صرف اين يکی می فرماييد ؟ خداوند پاسخ داد : دستور کار او را ديده ای ؟ او بايد کاملا" قابل شستشو باشد، اما پلاستيکی نباشد. بايد دويست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جايگزينی باشند. بايد بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذاي شب مانده کار کند. بايد دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جايش بلند شد ناپديد شود. بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشيده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند. و شش جفت دست داشته باشد. فرشته از شنيدن اين هم...
11 ارديبهشت 1390