ياسمن و متينياسمن و متين، تا این لحظه: 21 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

یاسمن و متین جوجه های من

متین با معرفت!!!!!!!!!!!

بهههه بههههه . چشمم روشن آقققققققققققا متین سر شبی آجی جون داشت با باربیهاش بازی میکرد تو هم همش نق میزدی منم بازی بده  (چون آجی جون خیلی مرتب و منظمه دوست داره اول وسایلش رو بچینه بعد بازی کنه)  آجی هم  میگفت صبر کن .قربونت برم تو هم که اصلا با این جمله آشنایی نداری . شروع کردی به خرابکاری و پخش و پلا کردن وسایلش آجی هم حرصش در اومده بود شروع کرد به گریه کردن و داد زدن که : مممممممممممماممممممممممان.........                             ...
11 اسفند 1389

آرزوهای متین

متینی جونم چند روزی بود که نتونستم از تو بنویسم چون هم تو مریض بودی هم گرفتار کارهای آجی جون بودم. اما امروز صبح که آجی رو فرستادم مدرسه فرصت رو غنیمت شمردم تا جبران کنم فینگیل مامان دیروز بعد از چند روز استراحت رفتی مهد وقتی میخواستم ازت جدا شم یواشی بهم گفتی: مامانی شماره تلفن محدثه رو از خانم مربی میگیری(آخه هفته گذشته که رفتیم خونه مامان جون دایی محمد پرسید از محدثه چه خبر کفتی دیگه نمیاد بعد دایی گفت خوب بهش زنگ بزن که گفتی شمارشو ندارم من کوچولو ام بعد دایی گفت به مامانیت میگم از خانمتون بگیره) و من هم با عشق نگات کردم و پرسیدم :میخوای چیکار؟ گفتی آخه دایی گفته بود...... از مهد که برگشتی&nbs...
11 اسفند 1389

شورای حل اختلاف

سلام پری کوچولوی قهر قهرو: پنج شنبه قبل از اینکه بریم خونه ی مامان جون،دوباره سر شال و کلاه پوشیدن ناراحتی کردی من هم که کلی اعصابم بهم ریخته بود،یه کچولوو مماغت رو کشیدم تو هم بهت برخورد و.... وقتی رسیدیم تا چشمت خورد به مامان جون شروع کردی به گله و شکایت ،حالا نگو کی بگو بعد دایی محمد هم به جمعمون اضافه شد تو هم که خوب میدونی چقدر دوست داره باکلی آه و ناله البته همراه با اشک خودت رو لوس کردی منم هم خندم گرفته بود هم ناراحت شده بودم،نمیدونستم چی بگم،و از چند طرف مورد مواخذه قرار گرفته بودم ،دایی هم  دلداریت میداد،بعد ازت پرسید مامانت چه جوری زدتت؟گفتی هم...
11 اسفند 1389

آقا متین بیمعرفت

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای از دست تو پسری چقدر تو مامان رو اذیت میکنی جیگری؟ البته فدای سرت هرکی خربزه میخوره پای لرزشم میشینه مگه نه آقا پسرم: دیروز بابایی ازت پرسید:از محدثه چه خبر ؟اول کمی غیرتی شدی (قربون غیرت و شرمت برم) بعد گفتی:دیگه نمیاد،ولی من یه دوست تازه پیدا کردم ،اسمش فاطمست،نگات کردم و گفتم: محدثه خوبه یا فاطمه ؟جواب دادی:محدثه بهتره ولی اون که دیگه نمیاد اما اشکالی نداره،فاطمه که میاد و باهام بازی هم میکنه...... بله مامانی شما تقصیر نداری تا بوده همین بوده...... &nb...
11 اسفند 1389

نصیحت مادرانه

مامانیا سلام امروز میخوام یکمی درد دل کنم و یه کوچولو هم وصیت جوجه های من : ازتون میخوام که توی راه پر پیچ و خم زندگی صبور باشید اما به اندازه،طوریکه دیگران از این صبوری و وقار شما سوء استفاده نکنن میخوام بهتون بگم که از حق خودتون (اگه به حق بود) همیشه و در همه حال دفاع کنید،البته با رعایت ادب ونزاکت،یادتون باشه که حق گرفتنی نه دادنی..... مامانیا: توی زندگی فراز و نشیبهای زیادی وجود داره که گاهی وقتها آدمی رو خسته میکنه اما  شما باید مقاوم باشید و سعی کنید زانوهاتون خم نشه عروسکهای من: توی این راه گرگهای زیادی توی لباس بره در کمینتونن مراقب باشید گول ظاهرشون و حرفهای فر...
11 اسفند 1389

شعار سال 1390

متینکم این چند روزه ی اخیر مصادف بود با دهه ی فجر و تظاهرات،توی تلوزیون هم که مدام شعار و سرود پخش میکردند،تو هم یه چندتایی رو یاد گرفتی و مدام تکرار میکنی،البته با زبان شیرین خودت: مرگ مرگ اسمائیل(مرگ بر اسرائیل) مرگ مرگ ابراهیم(مرگ بر امریکا) بله پسری این هم شعار سال ۱۳۹۰ که مخترعش خود خودتی............. مامان فدای زبون شیرین تو بشه پسرکم ...
11 اسفند 1389

هنرنمايي پسملكم

عکس اول: متینی تو به شمشیر و تیر کمون و ...خیلی علاقه داری و چون بعلت استفاده ی نادرست و خطرناک بودن این وسایل از بازی با اونها محروم شدی  توی این عکس بااستفاده از طناب حوله و حلقه ابتکار به خرج دادی و تیر کمون درست کردی عکس دوم : هم تازه چشمک زدن یاد گرفتی و داری تمرین میکنی تا در آینده مشکلی از این  بابت نداشته باشی......... ...
11 اسفند 1389

هنرهاي تجسمي جوجه هاي من

نقاشی اول مربوط به کادوی ولمتایم(ولنتاین)یاسی جونم به مامانیشه متن روی نقاشی: مامانی امیدوارم که خوشت بیاد،ولمتایمت مبارک،از طرف یاسمن داور  بنویس که عالی بود یا خیلی عالی یا بد؟ من هم نوشتم خیلی عالی بود......... نقاشی دوم هم مربوط به روزهوای پاک هست که پیکاسوی مامانی داره هنرنمایی میکنه............ ...
11 اسفند 1389

عشق ماندگار خواهر و برادر

    عکس اول: تولد ۷سالگی طلا خانمه ،متین جیگر اینجا کچل کرده بودی و به زور راضی شدی ازت عکس بگیرم عکس دوم: تابستون ۸۹ که با مامان جون و خاله رفته بودی اوشان و فشم یا بقول متین : اوشون فشنگ.......یادش بخیییییییییییییر ...
11 اسفند 1389

جایگزینی برای عشق!!!!

متینی چطوری مامان؟خدایی نکرده یه وقت اذیت نشی جیگر؟! من نمیدونم تو اینهمه مهر و وفا رو از کی به ارث بردی،قربونت برم!!! دیروز که اومدم مهد دنبالت،دو ورودی یه دخملی رو دیدم که شبیه محدثه بود ازت سوال کردم : این دخملی کی بود؟گفتی:تازه اومده ،اسمش مرگس ( نرگس) ببین چقدر شبیه محدثه ست! ولی اون نیست ، محدثه که دیگه نمیاد اما اشکالی نداره،میرم با مرگس دوست میشم،خوبه مگه نه!!!!!!!! ...
11 اسفند 1389