متین هوی چی!!!!
قربونت برم متینم تو اگه مامان رو نداشتی برا کی ناز میکردی جیگر ؟!!!!!! &...
نویسنده :
مامانی
3:04
درد دل
الان که دام باهاتون درد دل میکنم شما دوتا فرشته کوچولو خوابید امشب دلم خیلی گرفته،هر سال این موقع که میشه دل مامانی پر از غصست آخه ما الان از خودمون خونه نداریم ،امشب صاحب خونمون برای تمدید قرار داد اومده بود،آدم بدی نیست اما یکمی پولکی....نمیدونم چی شد که یدفعه هوای دلم بارونی شد و بند هم نمیومد.................. بنده خدا بابایی هر چی زحمت میکشه بابت اجاره و شارژ و خرج تحصیل شما و .....غیره میشه،و به سختی میتونیم پس انداز کنیم،امسال بیشتر از هر سالی ناراحت بودم چون شماها دارید بزرگ میشید و باید آیندتون تامین باشه،هر...
نویسنده :
مامانی
3:01
مشاجره پری کوچولو
پری کوکولوی مامانی الان یه یک ساعتی میشه که ازمدرسه اومدی ،من و داداشی خواب بودیم ، یدفعه احساس کردم که یکی داره بوسم میکنه،چشمم رو که باز کردم دیدم فرشته ناز خودمه،قربون اینهمه مهر و محبتت برم ...
نویسنده :
مامانی
19:00
یه کوچولو آپ شدم
سلام جوجه های من اول بگم که اون دو تا جوجوی بالا تمثیلی از شما دوتا جوجست!!!!! این چند روز اخیر نتونستم بیام اینجا چون که دو روز آخر هفته خونه ی مامان جون بودیم از دیروز هم شروع کردم به خونه تکونی که اول هم از خلوتگاه شما جوجوها شروع کردم چون شما مقدمترید!!!!!!! امشب کار اتاق شما دوتا وروجک تموم شد الان هم شما دوتا ملوسکم تو خواب نازید که بابایی دو ساعت پیش با کلی ترفند بردتتون خوابوند آخه شما آخر انرژیید اون هم از نوع هسته ای !!!!! مثلا میخواستید به من کمک کنید ا ما ....... آخرش هم بنده با کمال میل عطاش رو به لقاش بخشیدم الان هم با اجازتون میخوام ب...
نویسنده :
مامانی
2:11
پاسخ دکتر به مشکل متین
متینکم عشق مامان امروز با کلی نگرانی دعا همرا بابایی بردیمت دکتر که اول برات عکس نوشت بعد از اینکه جواب عکسو دید گفت که هنوز کاملا نرسیده و یکسری رژیم و دستور غذایی داد از جمله اینکه خوردن شکلات و کاکائو و سس و... ممنوع! گفت :اگه این موارد رو تا ۸ سالگی رعایت کنی احتیاجی به عمل کردن نست و به امید خدا خوب میشی حالا من موندم که از فردا چه جوری تو رو از خوردن شکلات منع کنم اما چاره ای نیست کم کم عادت میکنی فقط ۱۰۰ سال اولش یکمی سخته ..... در ادامه میخوام از تمام دوستانی که نگران حال پسرکم بودند تشکر و قدر دانی کنم از همین جا روی ماه همگیتون رو میبوس...
نویسنده :
مامانی
17:07
طغيان عصبانيت قرتي خانم
ياسي جونم امروز داشتم عكسهات رو نگاه ميكردم ،ياد خاطرات افتادم كوچيك كه بودي هر ماه برات تولد ميگرفتيم آخه تو عاشق تولد بودي تا حوصلت سر ميرفت دستهاي كوكولوت رو بهم ميزدي و ميگفتي: ببلد ببلد و شروع ميكردي به قر دادن. . . . يكي ديگه از خاطرات هم مربوط ميشه به دوران پيش دبستانيت يه روز با عصبانيت اومدي خونه تا در رو باز كردم،با عصبانيت گفتي: يا مدرسه يا سرويس؟ همش هم همين رو تكرار ميكردي،هي ميپرسيدم: چي شده؟جواب ميدادي:انتخاب كن كدومش؟ بابا هم تند تند ارت فيلم ميگرفت،خلاصه بعد كلي پرس و جو فهميدم كه توي سرويس با روژان سر اينكه كي...
نویسنده :
مامانی
0:44
قهر مادر و دختر
باشه ياسمن خانم حالا با ماماني قهر ميكني؟وقتي خودت مامان شدي اونوقت بهت ميگم. . . . ظهر كه از مدرسه اومدي من خيلي كار داشتم تو هم همش من رو صدا ميكردي و سؤال ميپرسيدي،بهت ميگفتم صبر كن كارهام تموم شه ميام اما تو و و و و ماشاالله صبر كه هيچ نصفشم نداري ،يه نيم ساعتي گذشت ديدم ازت خبري نيست اومدم ديدم روي تخت خوابيدي يه شكايت نامه ي بلند بالا هم نوشتي خلاصه هم كلي با ،بابايي خنديديم(به خاطر متن و غلط املاييت)و هم من كلي عذاب وجدان گرفتم،البته بعد از اينكه بيدار شدي با هم آشتي كرديم عكس نامت رو گرفتم خدا بخواد فردا ميزارم تو سايت آخه الان نيمه شبه كه...
نویسنده :
مامانی
0:36
دخترک قدر شناس من
فرشته کوچولوی من الان که دارم برات مینویسم ،تو تو خواب نازی دیروز حدودا ساعت ۷ یا ۸ شب بود که یدفعه یادت اومد باید برای درس علومت تحقیق بنویسی،من هم اولش کم عصبانی شدم که چرا اینقدر دیر بفکرش افتادی؟تو هم کلی خواهش کردی تا باهات همکاری کنم،من هم به شرط اینکه دوباره تکرار نکنی قبول کردم،خلاصه کلی تو اینترنت گشت زدیم تا کمی مطلب پیدا کردی ،ساعت نزدیک ۱۱ بود و تو داشتی بیهوش میشدی اما نمیخواستی بخوابی،میگفتی باید خودم بنویسم،به هر زحمتی بود راضیت کردم که بخوابی اما قول گرفتی صبح ساعت ۵ بیدارت کنم،اما من که دلم نیومد،خودم با دستخطی شبیه ساز شده،...
نویسنده :
مامانی
0:30
حسين كلوچه عمه
این عکس مربوط به حسین عشق عمه ست،توی این عکس حسین یک سال و هشت ماهشه ،اینجا هم تولد ۸ سالگی یاسی جونمه عمه قربونت بره با اون یا یا (رویا) گفتنت،دلم برات یه ذره شده جیییییییییگر ...
نویسنده :
مامانی
4:06